میون این همه روزای تاریکی که با سرعت از بیخ گوشم میگذرن ، صدای هیچ بادی شنیده نمیشه

به قیمت گذروندن ثانیه هایی که از نور سریعترن درحالی که نفس های اخر این زندگی رو میکشیم

لای این همه دروغ که مثل دود اطرافمون رو پر کرده

خنده هایی محو از جنس نقابی که روش با یه فونت درشت نوشته "Made in your heart" !

و دلتنگ بوی نفس هاش

آخ که وقتی زل میزنم به شعله‌ی وحشی فندک موقع روشن کردن سیگار ، جای سیگارم فقط خودمم که میسوزم

میسوزم و بی صدا آب میشم میون شعله های این اتیش سرد

که یاداورد لحظات تنهاییمه

قشنگترین خاطره‌م شده قدم زدن میون موجودات ادم نمایی که هیچکدومشون رو نمیشناسم

ای بابا :)

راستش مهمم نیست

من هنوز میدونم کجا ایستادم وسط این شهر لجن

من میدونم که منم

من میدونم گم نشدم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها